بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲۴ مطلب با موضوع «عکـــــس» ثبت شده است

تشیع شهدای حکیمییه

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۵۰ ب.ظ

القصه ...

با اینکه مدتی از تشییع گذشته ....اما دلم گفت حال و هوای وب را در کاروان تشییع نگه دارم ....این شد که عکس های روز تشییع رو قرار دادم ... ضعف کار ها رو هم ببخشن ....ان شاءالله ....نثار روحشان و روحمان فاتحه ای هدیه کنید.

پی نوشت :

 اعیاد شعبانیه هم مبارک ... مدتیست سخت گرفتارم .. و محتاج دعایتان ...

منتظر متن پیر مرد حزب اللهی باشید ....البت با دعای خیرتان ...و به شرط بقا .

 

 

ادامه در ادامه مطلب

 

آسمونی خوش آومدی ....

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۳ ب.ظ

 

سهدا

آسمانی خوش آمدی ...!

دوباره بوی سیب ....دوباره صدای پای حبیب ...دوباره چشمان منتظر مادری نجیب ....محله بوی تربت گرفته ...

سلام من الغریب الی الحبیب .

خبر آمدنت همه را جمع کرده  تا آماده استقبالت شوند ...چاوشی بخوانید هر که دارد هوس کرببلا بسم الله ....در گرمای وصال تو همه جوانان محله می جوشند ...حتی عمو غفور پیر مرد سالخورده ی مسجدی برای برپایی ایستگاه صلواتیُ سخت می کوشد ... آری همه منتظر هستند ...منتظر ..؟!

اما  گمنام زمینی  با آمدنت انتظار همه به وصال ختم می شود ...انتظار ... آسمانی ُ نمی دانم ...نمی دانم .... شاید مادرت در انتظار دیدار و در درد فراق تو دوام نیاورد و آسمانی شد .... یا شاید  با قاب عکس تو در انتهای کاروان تشییع آهسته و آرام .... به دنبال یوسفش بیاید ... من که تاب دبدن مادر پیرت را که با دیدن تابوت پرچم پیچ شده ی تو بغض سنگینش می شکند و با دستان لرزان قاب عکس تو را سخت به سینه می فشارد را ندارم ... گوش کن ...آرام ...در بین

هق هق ها چه می شنوی.... گوش کن ....گلی گم کرده ام ......

نمی دانم ... شاید دخترت الان همین دور بر است با یک شاخه گل و خیره شده به نوشته ی روی تابوت "گمنـــام" و بر لبانش هجا می کند "بابا آمد " ، با هر نفسش نبودنت را ،حسرت آغوش تو و حجم نبودن تو را در هجوم درد ها یش .نگاه کن دخترت بزرگ شده ، آسمانی کاش بودی شب مراسم عقدش وقتی می خواست بگوید با اجازه ی پدر ... بغض نفسش را بریده بود و در میان مهمانان با چشمان خیسش دنبال تو می دوید ....حالا .... آسمانی از رفقایت چه خبر ؟...ابراهیم هادی ...باکری ؟ به بهروز صبوری "محمد علی سومار " بگو مادرش خیلی بی تابی می کند ....پیر زن آمده بود سومار دنبال گمشده اش ...راستی خبر داری نه نه علی هم آسمانی شد ....

خلاصه آسمونی خیلی حرف ها دارن همه .... آخه مرد حسابی چقدر دیر آمدی ؟ البته حق هم داری از شب های جمعه کنار سید الشهدا " علیه السلام " بگو ....از مادر بگو ... هنوز قد مادر ....؟!اصلا از وقتی آمدی بوی تربت جانماز ....بوی اسفند ...بوی گلابی که حاج حسن روی سر مهمونای تو می ریزه ...فضا رو کرده مثل شبهای محرم ...نسیمی جان فزا می آید ..... خسته ی راهی زیاد اذیتت نمی کنم ...فقط این بار تو دم بده و ما سینه بزنیم بسم الله ..... رفیقان می روند نوبت به نوبت .....

للحق

لینک عکس های مراسم :

http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13910331001370

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1631457

http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=197397&st=445055

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1630577

  ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند

پی نوشت: قطار به سمت خدا می رفت همه سوار شدند و به بهشت رسید... همه پیاده شدند ... و یادشان رفت مقصد خدا بود .....

پی نوشت ۲: آتش از تو خاکستر از من ...مدتیست "دنیای خونم "زیاد شده است ...سخت محتاج دعایتانم ...دستم هم به نوشتن نمی رود دعا دعا دعا.

عاشورا

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۴ ق.ظ

 

عاشورا

عکاس : سید شهاب الدین واجدی "عکاس مسلمان "

 

پ.ن : شکسته است کسی شیشه ی غرور تورا ........از این

روضه باز تر بلد نبودم ....

للحق

عازم هستم ...به امید وعده ای..... "حلال کنید " التماس دعا  

........... یا علی

جانبازان آسایشگاه ثارالله ....

سه شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۰، ۱۰:۱۴ ق.ظ

آ مثل آسایشگاه .... (کمبود سر تیتر )

می خواهی بار وبندیل جمع کنی و سر بزنی به گعده ی نور بالا ها و دل سیر عطشت را التیام دهی که

نمی شود که نمی شود !....می دانی چرا ؟!..... چون ....باید محیا شد از بحهر قربانی ....نه ! نه!

خلاصه اینکه آسایشگاه جانبازان باز خودم را به جان خودم انداخت و چه کشاکشی است میان من با خویش .... و می گویم آسایشگاه ؟این من هستم که در آسایش ام یا او که در آسایشگاه با آرام بخش ... ؟! در خود نمی بینم که  یک لحظه خویش را جای آن ها بگذارم .... و چشم انتظار روی ویلچر یا تخت نگاهم به در باشد .... نمی دانم منتظر که هستند ؟!من و تو یی که از روی بدهکاری وظیفه ی مان هست حد اقل برای بوسه بدستانشان به خود زحمت بدهیم و برویم ؟!!! یا نه چشمانشان به انتظار 

حضرتش خیره به راه مانده ... . من الغریب الی الحبیب.....

آسایشگاه

جای چاقو بر گلوی طلبه ی ناهی منکر....

پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۰، ۰۱:۲۱ ب.ظ

میلاد "سید شهیدان اهل قلم"

پنجشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۳۷ ب.ظ

قهرمان تو کیست؟

چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۰، ۰۷:۱۶ ب.ظ

مولای غریب...

سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۰، ۰۳:۰۶ ب.ظ

جانم فدایت از کدام چاه برمیگردی

 

جانم به فدایت !  از کدام چاه برمی گردی حرفهایت به کدام چاه گفتی؟

 

بگو من هم خودم بیندازم به آن چاه امام  عزیزم

مزار شهدا اینجا عشق است

شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۴۶ ق.ظ

مزار شهدا ی اتوبان بابایی

مزار شهدا

گلزار شهدا /  انتهای اتوبان بابایی مقابل دان امام حسین ع

پینوشت نمی نویسم دل نوشت می نویسم  :

من با شما خو گرفته ام ....سالهاست  .  دل به دل راه دارد؟

فاتحه ای نثار روحشان و روحمان ...

 

"جادة الامام الخمینی (قدس سره)"

دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۰، ۱۱:۰۳ ق.ظ

 

خیابان امام خمینی (ره) در لبنان

"جادة الامام الخمینی (قدس سره)" بیروت - عکس از خبرگزاری فارس

از "فرودگاه بین المللی رفیق حریری" بیروت که خارج می شوی، در بزرگراهی قرار می گیری که برای ورود به هر نقطه بیروت باید از آن عبور کنی.

مناطق مستضعف شیعه نشین در جنوبی ترین نقاط بیروت در "ضاحیه"، "اوزاعی"، شیاح"، اردوگاه های "صبرا" و "شتیلا" و ...
مناطق تقریبا مرفه سنّی نشین در بیروت غربی همچون محل توریستی و خوش گذرانی صخره های "روشه" و مراکز فرهنگی تفریحی و ... در خیابان "الحمراء".
مناطق شرقی و شمالی بیروت که اکثرا مسیحی نشین هستند و بخصوص در "جونیه" مراکز تفریحی، کازینو، قمارخانه و عیاشی شیوخ عرب.

از همه مهم تر، "سفارت ایالات متحده آمریکا" در منطقه "دیرعوکر" بیروت شرقی که مرکز و مامن مسیحیان مارونی یا همان "فالانژیست ها"، "حزب کتائب" یا "قواة اللبنانیة" است. (آنان که چهاردهم تیر ماه سال 1361که حاج احمد متوسلیان عزیز را به همراه تقی رستگار، سیدمحسن موسوی و کاظم اخوان در شمالی ترین نقطه بیروت در منطقه "برباره" به اسارت گرفتند.)

برای رسیدن به همه این جاها، هر که باشی، چه بخواهی و چه نخواهی، باید از "جادة الامام الخمینی (قدس سره)" عبور کنی!