بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسلمیه» ثبت شده است

 

پنجره ی همیشه باز افکارم را، روزمرگی اینروزها آنقدر درهم تنیده ، که راه را بر عبور اندیشه های نو بنیاد بسته است و من هنوز به آن روزنه های کوچک امیدوارم...

 

 

 

می روم بی خبر این بار خیالت راحت ... تو بمان با دگران یار خیالت راحت ... زین به بعد همدم تنهایی من... فقط این کاغذ و خودکار خیالت راحت...میروم خانه به خانه خیالت راحت... سرم آشفته ز شانه خیالت راحت ... با تو من چشم دلم واشده است ...  چشم من کور زغیر تو خیالت راحت...می روم دیده ی گریان خیالت راحت ... گشته ام پیر زهجران خیالت راحت ... گفته بودم که من نوکر بی مقدارم ... می روم از رد دید تو خیالت راحت...می روم از سر کوی تو ولیکن آقا ... همه جای بوی شما هست خیالت راحت ... آری من عبد گنه کار و کریهم اما ... قصه ی مال بد و ریش خیالت راحت

خیالت راحت  ...

.

 

مسلمیه

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۵۱ ب.ظ

گوید به آه سوزان کوفه میا حسین جان (ع)

امان ز مردم کوفه امان از این مردم .... امام و امیر زمان را به نامه بسیار دعوت می کنند و  خود سنگ به دست جامه ی میزبانی به تن می کنند ... حال اینکه دیگر سفیر حسین (ع) با لب تشنه  از فراز دارالاماره بانگ "کوفه میا  عزیز فاطمه را سر می دهد " و هیهات که کار  به اینجا ختم نمی شود .... 

.

.

.

راستی تصور کن اگر روزی سفیر امام زمانت (عج) برای تائید بیعت ها و نامه ها آمد ... تو در زمره کوفیانی یا نه !

اجعل عواقب امورنا خیرا  بحق مسلم بن عقیل (علیه السلام)