بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

بچه حزب اللهی کیست ؟

شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۲:۴۴ ب.ظ

بچه حزب اللهی کیست ؟. . .


لطفا نظر خود را در مورد این که چه کسی را می توان خطاب کرد بچه حزب اللهی و چه باید ها و نباید هایی برای اوست را ارائه دهید ...باشد تا قبول افتد ....و با اجماع آن به نتایج مطلوب برسیم انشالله .

(((((((مجموع نظرات )))))))

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


پایان نوشت : اینکه حقیر بنا به جمع بندی بگذارم خود جای ایراد دارد و خویش را در آن مقام نمی بینم ..لیکن  برا جمع بندی مبحث با قلم ضعیف و همه  ی کاستی هایم نظر خود را تقدیم می کنم .


اجماع نظرات را به دو دسته  می توان تقسیم نمود و بعضی از بزرگواران  نظرات کلی و کاملی داده بودند و برخی به بیان جزئیات و الخ ... پرداخته بودند  و فارغ از مع الغیر نظرات جمع بندی این حقیر خلاصه شد در پاراگراف زیر :


از "ب" تا "ی" بچه حزب اللهی باید طریقی را بپیماید و آن طریق راهی نیست جز "سبیل الله " و مقصد آن رسیدن به مقام "رضا" است  حال این که این سیر در کالبد زمان باید مشمول "مبدا ، مسیر و مقصود" شود  و "فاذا فرقت فانصب " را می توان نقطه ی رهایی فرض نمود و الخ .... رسیدن به مقام شریف بچه حزب اللهی  همان رسیدن به جایگاه "عبد " بودن است ... که این مقام را من کان لله کان الله له بدان ...

محتاج دعایتان .


ترافیک ...

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۶ ب.ظ



ماجرا ...

ترافیک ...ترافیک ...ترافیک ...من از خودم گله دارم ....یا به قولی من ازخودم که شمایی چقدر فاصله دارم ....

تعریف من از ترافیک جایی است که نه عابر به راحتی رد می شو ونه معبر توان عبور این همه عابر را دارد....گاهی هیچ وقت ترافیک گره اش باز نمی شود و کار به دندان و  دست هم حل شدنی نیست ... چون منتهای معبر "بن بست "است ...و چه "هم الخاسرون "ی هستند عابران در ترافیک مانده ی بن بست ....

راه را شناخته اند آنان که عابران مسیر حقند و چه بدا بر  منی که ندانم راه و چاه را و در خوش خوشان ذهن خود خیال مقصد می پروانم ..غافل از این که بن بست هم خطری است عظیم ...بیرون آمدن از بن بست ،بعد از ترافیک سنگین را تصور کن .... راه راهنما می خواهد و معبر چراغ راهنمایی ....عابر را هدف به مقصد می رساند نه خوش خوشان ذهنش ....حال شاید انتخاب هدف او را بران دارد که قدم در راه بگذارد...ولی مسیر بدون راهنما مقصدش ترکستان است ....

افراط و تفریط محکوم است ولی من برای خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو تره هم خورد نمی کنم ...

به خودم می گویم ..هر کارت را به اسم حزب اللهی بودن نگذار ....و انقدر نگران یدک کش القاب و تعریف هایت مباش ...اگر چشمانت به دهان حضرت ماه است ...گوش هایت را دروازه وراجی هر سخنوری نکن ...اگر ملاک رضای خداست پس انقدر مغلوب آمار بازدیدت نشو...اگر تعزمن تشاءوتزل من تشاء پس چرا شهوت شهرت چشمانت از دیدن حضرت ماه کور کرده و گوشهایت معبر هزاران حرف بیهوده ...مقصود همان ترافیک است و عابر و معبر همان، هدف و حضرت ماه و راهنمارا فراموش نکن ... آری اگر راه راشناخته ای وراهنما را مریدی پس به نور بالا ها و علائم دروغ راه زنان جاده توجه ای نکن ...اگر قبول کرده حزب الله هم الغالبون پس عابر معبر حق باش و مقصدت را جز نقطه رهایی مگذار که نقطه رهایی عابر حق جز شهادت نیست ...

اجعل عواقب امورنا خیرا ...

ان شاا...  .



پینوشت: ..من و تو هردو گمنامیم تو پلاکت را گم کرده ای و من هویتم را...

درخواست : مسئلت می کنم از جنابتان به قرائت حمد شفایی برای دلم ...




تشیع شهدای حکیمییه

شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۵۰ ب.ظ

القصه ...

با اینکه مدتی از تشییع گذشته ....اما دلم گفت حال و هوای وب را در کاروان تشییع نگه دارم ....این شد که عکس های روز تشییع رو قرار دادم ... ضعف کار ها رو هم ببخشن ....ان شاءالله ....نثار روحشان و روحمان فاتحه ای هدیه کنید.

پی نوشت :

 اعیاد شعبانیه هم مبارک ... مدتیست سخت گرفتارم .. و محتاج دعایتان ...

منتظر متن پیر مرد حزب اللهی باشید ....البت با دعای خیرتان ...و به شرط بقا .

 

 

ادامه در ادامه مطلب

 

آسمونی خوش آومدی ....

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۳ ب.ظ

 

سهدا

آسمانی خوش آمدی ...!

دوباره بوی سیب ....دوباره صدای پای حبیب ...دوباره چشمان منتظر مادری نجیب ....محله بوی تربت گرفته ...

سلام من الغریب الی الحبیب .

خبر آمدنت همه را جمع کرده  تا آماده استقبالت شوند ...چاوشی بخوانید هر که دارد هوس کرببلا بسم الله ....در گرمای وصال تو همه جوانان محله می جوشند ...حتی عمو غفور پیر مرد سالخورده ی مسجدی برای برپایی ایستگاه صلواتیُ سخت می کوشد ... آری همه منتظر هستند ...منتظر ..؟!

اما  گمنام زمینی  با آمدنت انتظار همه به وصال ختم می شود ...انتظار ... آسمانی ُ نمی دانم ...نمی دانم .... شاید مادرت در انتظار دیدار و در درد فراق تو دوام نیاورد و آسمانی شد .... یا شاید  با قاب عکس تو در انتهای کاروان تشییع آهسته و آرام .... به دنبال یوسفش بیاید ... من که تاب دبدن مادر پیرت را که با دیدن تابوت پرچم پیچ شده ی تو بغض سنگینش می شکند و با دستان لرزان قاب عکس تو را سخت به سینه می فشارد را ندارم ... گوش کن ...آرام ...در بین

هق هق ها چه می شنوی.... گوش کن ....گلی گم کرده ام ......

نمی دانم ... شاید دخترت الان همین دور بر است با یک شاخه گل و خیره شده به نوشته ی روی تابوت "گمنـــام" و بر لبانش هجا می کند "بابا آمد " ، با هر نفسش نبودنت را ،حسرت آغوش تو و حجم نبودن تو را در هجوم درد ها یش .نگاه کن دخترت بزرگ شده ، آسمانی کاش بودی شب مراسم عقدش وقتی می خواست بگوید با اجازه ی پدر ... بغض نفسش را بریده بود و در میان مهمانان با چشمان خیسش دنبال تو می دوید ....حالا .... آسمانی از رفقایت چه خبر ؟...ابراهیم هادی ...باکری ؟ به بهروز صبوری "محمد علی سومار " بگو مادرش خیلی بی تابی می کند ....پیر زن آمده بود سومار دنبال گمشده اش ...راستی خبر داری نه نه علی هم آسمانی شد ....

خلاصه آسمونی خیلی حرف ها دارن همه .... آخه مرد حسابی چقدر دیر آمدی ؟ البته حق هم داری از شب های جمعه کنار سید الشهدا " علیه السلام " بگو ....از مادر بگو ... هنوز قد مادر ....؟!اصلا از وقتی آمدی بوی تربت جانماز ....بوی اسفند ...بوی گلابی که حاج حسن روی سر مهمونای تو می ریزه ...فضا رو کرده مثل شبهای محرم ...نسیمی جان فزا می آید ..... خسته ی راهی زیاد اذیتت نمی کنم ...فقط این بار تو دم بده و ما سینه بزنیم بسم الله ..... رفیقان می روند نوبت به نوبت .....

للحق

لینک عکس های مراسم :

http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13910331001370

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1631457

http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=197397&st=445055

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1630577

  ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند

پی نوشت: قطار به سمت خدا می رفت همه سوار شدند و به بهشت رسید... همه پیاده شدند ... و یادشان رفت مقصد خدا بود .....

پی نوشت ۲: آتش از تو خاکستر از من ...مدتیست "دنیای خونم "زیاد شده است ...سخت محتاج دعایتانم ...دستم هم به نوشتن نمی رود دعا دعا دعا.