شهر ما
دوشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۰۳ ب.ظ
تقدیم به گمنامان زمینی...یا همان مشهوران آسمانی
ماجرا این است ....
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود و تو را برای تنفس می برند کربلای ایران ... و آنجا با روضه ی حسین (ع)نفس تازه می کنی ...
دم ... بازدم ....دم ...بازدم ....
و وای از وقتی که بعد از روضه ی وداع بر می گردی به آغوش شهر ...
می خواهی فریاد بزنی ! "گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را" اما دریغ که نفسی بالا نمیاد و اینبار فقط :
دم... "بدون بازدم " وسکوت .. سکوت ..سکوت
کاملا با ربط: گفتم مادر پایت درد می کند مثل طلائیه همین پائین نزدیک اتوبوس بشین ... گفت : مادر شلمچه پا دردم خوب می شه ...پسرم اون بالا منتظر مادرشه ...
بر پیروان حقیقی حسین
که در پس گمنامی خویش
نامی به بزرگی صحابی حسین بر خود نهاده اند...
یاعلی مدد