بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

اندر حکایات منشور مرشد پارسی ... .

شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۲۵ ب.ظ

و چنین است آن منشور

به گزارشی که هم‌اکنون از 2 هزار سال بعد به دست ما رسیده است توجه فرمایید:

 سه دقیقه و بیست و دو ثانیه پیش، به هنگام کاوش‌ ‎های باستان‌شناسی در محوطه باستانی شهر تاریخی طهران، در منطقه خاورمیانه جدید، یکی از ربات‌ ‎های کاوشگر لوح فشرده ‎ای را یافت که شامل نوشته ‎‎هایی به خط آدمیزاد بود. این لوحِ دایره ‎ای شکل که یک روی آن آینه‌سان است و نور را بازتاب می‌دهد، روی دیگر آن سفید بوده و برروی آن عبارت «√Datalife » درج شده، یک سوراخ نیز در وسط آن قرار داشته و 12 سانتی‌متر قطر دارد. ربات کاوشگر طی چهار ثانیه و بیست و پنج صدم ثانیه، این لوح را که در ناحیه پاستور شهر باستانی تهران یافت شده بود، به وسیله اشعه لیزر مشاهده و با استفاده از حافظه زبان‌ ‎های منسوخ‌شده، رمزگشایی و ترجمه کرد.

 به گزارش ربات کاوشگر، برخی از عبارات و سطور بر اثر مخدوش (خش‌دار) شدن لوح در طول زمان، ناخوانا بوده‌اند که به جای آن ‎‎ها نقطه‌چین قرار داده شده است. متن لوح مکشوفه به شرح زیر است:

 ■ سطر اول: محمود، اسم مفعول از ریشه ح ـ م ـ د، ستوده، پسندیده، شایسته، رییس مردم ایران، شایسته ریاست مردم پارسیان.

■ سطر دوم: ... مدیریت همه جهان...

■ سطر سوم: ناخوانا

■ سطر چهارم:... پیش از او غارتگران بیت‌المال... مملکت... بی‌عدالتی فرمانفرما بود. مردم همه سر در گریبان... دست‌ ‎ها پنهان، نفس‌ ‎ها ابر.

■ سطر پنجم: مردم به ‎سختی معاش می‌کردند. یارانه ‎‎ها بی‌هدف بود و ماهواره امید بر زمین خاک‌خورده. همه مردم را...

■ سطر ششم: مردم از خدای بزرگ، هر خدا که به تعداد آدمیان راه برای رسیدن به او بوَد، خواستند تا به باشندگان روی زمین نظری کند و کاندیدایی دیگرگونه از برای آنان رقم زند، حاکمی خوب که ... و خدا بر آنان رحمت آورد و محمود برگزیده شد...

■ سطر هفتم: ناخوانا

■ سطر هشتم: همه‌چی آرومه... همگان خوشبختند...

■ سطر نهم: محمود با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. او اسامی مفسدین را در جیب داشت،‌ اما نامی نبرد تا پرده ‎‎های حیا گسسته نگردد. خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و پندار نیک این پشتیبان مردم خرسند بود... همه‌چیز آرام بود.

■ سطر دهم: مردم خراسان و سیستان، مردم گیلان و مازندران و آذربایجان، در مجموع همگان او را پذیرفتند، نه یک ‎بار، که دوبار، و چه بسا اگر بیشتر جا داشت... و از او شادمان شدند و او را بوسیدند و او هم همه را بوسید.

■ سطر یازدهم: مردم سروری او را شادباش گفتند و به یاری او از چنگال غارتگران بیت‌المال و اصلاح ‎طلب و چپ و راست و پایین و بالا و وسط، یعنی هرآن‌که جز او، خلاصی یافتند و نامش گرامی داشتند.

■ سطر دوازدهم: و محمود از آن پس که بر تخت نشست،‌ اسفندیار را برکشید و او را قرار داد دست راست خود، و سپس دست چپ خود و آن‌گاه پای راست و پای چپ و دیگر اعضای خود و همه کار ملک بدو نهاد.

■ سطر سیزدهم: منم اسفندیار (اس ـ فن ـ دیار) رییس دفتر اعظم، منم رییس مرکز مطالعات جهانی شدن، منم جانشین رییس‌جمهور در شورای عالی ایرانیان خارج از کشور، منم رئیس شورای فرهنگی دولت، منم نماینده رییس‌جمهور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما، منم عضو کمیسیون‌ ‎های اقتصادی و فرهنگی دولت، منم سرپرست نهاد ریاست جمهوری، منم...

■ سطر چهاردهم: ناخوانا

■ سطر پانزدهم: منم که رییس میراث بوده‌ام و رییس سازمان بوده‌ام و معاون شهردار بوده‌ام و رییس رادیو بوده‌ام و مناطق بحرانی را ... اطلاعات ... بوده‌ام.

■ سطر شانزدهم: مردم مرا با شادمانی پذیرفته‌اند. منم اسلام‌شناس. منم که ملائک را دیده‌ام در پرواز. منم که دیده به دیدار دوستان کرده‌ام باز... منم که دوره... را رو به پایان دیده‌ام. منم که دوستم با همه حتی مردم...

■ سطر هفدهم: محمود عدل و داد را در پهنه ایران برقرار کرد. و من با او بودم. چه ماهواره ‎‎ها که هوا شد، چه هسته ‎‎ها که شکافت، چه قیمت‌ ‎ها که بالا رفت و چه اصل‌ ‎های چهل و چهار که...

■ سطر هیجدهم: و باش که چه یارانه ‎‎ها که هدفمند گردد و چه اسامی مفسدین که خوانده شود و چه دانه‌درشتان که در غربال گیر نمایند، اگر مصلحت باشد.

■ سطر نوزدهم: و محمود در سرزمین‌ ‎ها گردید و هرچه استعداد بود به کشف درآورد و هرچه مسکین بود بوسید و هرچه عریان بود پوشانید و هرچه وام بود برخی بداد و برخی نه.

■ سطر بیستم: اینک منم محمود. که در ایام من مملکت به اوج فکر و فن‌آوری و اقتصاد و فرهنگ و ورزش و ارزش رسید و هرکه جز این هرچه گوید برای عمه‌اش گفته است. و آب بریزد ... سوخته است و و بچه جان آن ... را لولو برد. که من هرچه زشت بود برانداختم. آقازاده ‎‎ها را... که گویی... بگویم؟

■ سطر بیست و یکم: و همه پادشاهان سرزمین‌ ‎های جهان، از ونزوئلا تا نیکاراگوئه مرا تحویل گرفتند و آمد و رفت داریم. از آن‌سوی جهان تا این‌سوی جهان. و من آنم که در نیویورک سخن گفتم آن‌چنان که کسی پلک نزد و پیش از من هرکه سخن گفته بود پلک‌ ‎ها زده بودند.

■ سطر بیست و دوم:... کاغذپاره... استیضاح... یازده روز...  خدا نبخشاید مر آن ‎‎ها را.

■ سطر بیست و سوم: و دوباره این منم اسفندیار که فرمان دادم به شمار آدم‌ ‎ها راه باشد برای رسیدن به خداوند بزرگ و من آنم که گفتم در راه ‎‎ها مبال سازند و مدیریت انبیا را... و ایران را چنان شکوه بخشیدم که... دیدند... نه برای اسلام...

■ سطر بیست و چهارم:... غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ ‎ها و کبوتران...

■ سطر بیست و پنجم: ناخوانا

■ سطر بیست و ششم: و ‎ای مردم پس از من اسفندیار... و هرکه مرا... او را... و هرچه او می‌گوید من می‌گویم و هرچه من می‌گویم او گفته است و هرکه به من رأی داده است به او رأی دهد و هرکه... مرا رنجانده است.

■ سطر بیست و هفتم:... برای همیشه!

 

 

  • محسن هادی

نظرات  (۳)

بسیجی ! بصیرت !
پاسخ:
بصیرت بسیجی
سلام!
جالب بود!
  • یــک قــدم تــا خــدا
  • ســـلام.

    جــالب بــود .

    چــی شــد کـه به اینجــا رسیــدید ؟؟!!
    پاسخ:
    - منتظر

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی