بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

"نوری زاد"

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۰، ۰۴:۱۷ ب.ظ

 

 

تقدیم به مردک .....نه ! خاله زنک وراج .... محمد نوری زاد

از وقتی که آمده ای بیرون محصور شده ای.... می دانم دردت چیست .... امکانات هتل اوینت را دیده ام !

 

پ.ن : وراجی هایت را تمام کن .... دستت قلم می شود ... و دیگر توان استفاده از قلم را

حتی برای نگاشتن غلط کردم نخواهی داشت ..... حال خود دانی مردک شهرت پرست ....

 

 

پ.ن : این روزها جلبک ها تو را "حر" خطاب می کنند ... اما آزاده ی سید الشهدا ء (ع)..............

فدایی مولا شد .... عبد شد .... شهید شد .... اما آزاد شده ی ....ره بر .... چه شباهتی داری !

"نامه احسان محمد حسنی را  هم بخوانید در سایت حسین قدیانی "

 

طی نگارش دوست عزیزمون آقای عین.ش در آدرس ذیل که ماجرای سر به محمل کوبیدن حضرت ناموس کبری زینب العظمی (س) را افسانه میداند بدون آنکه دنبال سند باشد، لازم به ذکر است که در ابتدا عرض کنم آنچه که ما نمیخواهیم قبول داشته باشیم آسمان به زمین بیاید قبول نخواهیم کرد ولی اگر دنبال حرف حق باشیم و سند، حقیر چند دلیلی برای این موضوع در ادامه مطلب قرار داده ام

 

آدرس مطلب عین.ش :  http://1yek.blogfa.com/post-386.aspx

 >>> ادامه مطلب

 امیری حسین

عاشورا

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۴ ق.ظ

 

عاشورا

عکاس : سید شهاب الدین واجدی "عکاس مسلمان "

 

پ.ن : شکسته است کسی شیشه ی غرور تورا ........از این

روضه باز تر بلد نبودم ....

للحق

عازم هستم ...به امید وعده ای..... "حلال کنید " التماس دعا  

........... یا علی

بس کن رباب (س)..... "محرم"

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۱:۰۸ ب.ظ

 

علی اصغر ع

پ.ن: گاهی میان روضه ها مرور می کنم .......آب ...... عطش ...... سقا .......

حتما بخوانید .... و اگر بارانی ......دعا

 

 

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

 دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

 

 کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده

 گهواره نیست دست خودت را تکان نده

 

 با دست های بسته مزن چنگ بر رخت

 با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت

 

 بس کن رباب حرمله بیدار می شود

 سهمت دوباره خنده انظار می شود

 

 ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود

 از روی نیزه راس عزیزت رها شود

 

 یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده

 دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

 

 گرچه امید چشم ترت نا امید شد

 بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد

 

 پیراهنی که تازه خریدی نشان مده

 گهواره نیست دست خودت را تکان مده

 

 با خنده خواب رفته تماشا نمی کند

 مادر نگفته است و زبان وا نمی کند

 

 بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

 قنداقه نیست  دست خودت را تکان مده

 

 دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود

 آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود

 

 بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود

 این گریه ها برای تو اصغر نمی شود

.......ب بار ای بارو ن ب بار ..............للحق

"محرم"

چهارشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۴۳ ق.ظ

 

محرم

پ.ن: ای عجل این چند روزه دور ما را خط بکش

وعده ی ما عصر عاشورا کنار قتلگاه .......

.... این روزها حال و هوای نت هم برای محرمیان عوض شده ....

اما هنوز من در پیچ تاب کانکشن خودم هستم .....

راستی ! هیچ می دانی در دلم جا کرده ای ؟!