بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه عباسپور» ثبت شده است

آسمونی خوش آومدی ....

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۳ ب.ظ

 

سهدا

آسمانی خوش آمدی ...!

دوباره بوی سیب ....دوباره صدای پای حبیب ...دوباره چشمان منتظر مادری نجیب ....محله بوی تربت گرفته ...

سلام من الغریب الی الحبیب .

خبر آمدنت همه را جمع کرده  تا آماده استقبالت شوند ...چاوشی بخوانید هر که دارد هوس کرببلا بسم الله ....در گرمای وصال تو همه جوانان محله می جوشند ...حتی عمو غفور پیر مرد سالخورده ی مسجدی برای برپایی ایستگاه صلواتیُ سخت می کوشد ... آری همه منتظر هستند ...منتظر ..؟!

اما  گمنام زمینی  با آمدنت انتظار همه به وصال ختم می شود ...انتظار ... آسمانی ُ نمی دانم ...نمی دانم .... شاید مادرت در انتظار دیدار و در درد فراق تو دوام نیاورد و آسمانی شد .... یا شاید  با قاب عکس تو در انتهای کاروان تشییع آهسته و آرام .... به دنبال یوسفش بیاید ... من که تاب دبدن مادر پیرت را که با دیدن تابوت پرچم پیچ شده ی تو بغض سنگینش می شکند و با دستان لرزان قاب عکس تو را سخت به سینه می فشارد را ندارم ... گوش کن ...آرام ...در بین

هق هق ها چه می شنوی.... گوش کن ....گلی گم کرده ام ......

نمی دانم ... شاید دخترت الان همین دور بر است با یک شاخه گل و خیره شده به نوشته ی روی تابوت "گمنـــام" و بر لبانش هجا می کند "بابا آمد " ، با هر نفسش نبودنت را ،حسرت آغوش تو و حجم نبودن تو را در هجوم درد ها یش .نگاه کن دخترت بزرگ شده ، آسمانی کاش بودی شب مراسم عقدش وقتی می خواست بگوید با اجازه ی پدر ... بغض نفسش را بریده بود و در میان مهمانان با چشمان خیسش دنبال تو می دوید ....حالا .... آسمانی از رفقایت چه خبر ؟...ابراهیم هادی ...باکری ؟ به بهروز صبوری "محمد علی سومار " بگو مادرش خیلی بی تابی می کند ....پیر زن آمده بود سومار دنبال گمشده اش ...راستی خبر داری نه نه علی هم آسمانی شد ....

خلاصه آسمونی خیلی حرف ها دارن همه .... آخه مرد حسابی چقدر دیر آمدی ؟ البته حق هم داری از شب های جمعه کنار سید الشهدا " علیه السلام " بگو ....از مادر بگو ... هنوز قد مادر ....؟!اصلا از وقتی آمدی بوی تربت جانماز ....بوی اسفند ...بوی گلابی که حاج حسن روی سر مهمونای تو می ریزه ...فضا رو کرده مثل شبهای محرم ...نسیمی جان فزا می آید ..... خسته ی راهی زیاد اذیتت نمی کنم ...فقط این بار تو دم بده و ما سینه بزنیم بسم الله ..... رفیقان می روند نوبت به نوبت .....

للحق

لینک عکس های مراسم :

http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=13910331001370

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1631457

http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=197397&st=445055

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1630577

  ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند

پی نوشت: قطار به سمت خدا می رفت همه سوار شدند و به بهشت رسید... همه پیاده شدند ... و یادشان رفت مقصد خدا بود .....

پی نوشت ۲: آتش از تو خاکستر از من ...مدتیست "دنیای خونم "زیاد شده است ...سخت محتاج دعایتانم ...دستم هم به نوشتن نمی رود دعا دعا دعا.