بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

بچه حزب اللهی

... پراکنده نویسی های یک بچه حزب اللهی

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

شهید حاج حسین خرازی

جمعه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۰، ۰۴:۱۹ ب.ظ
به سال 1336 ه.ش. در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.

از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.

از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سید – می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان‌گو و مکبر مسجد شد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی

حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، لحظه‌ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود. به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد و در شرایط فساد و خفقان دوران طاغوت گرایش زیادی به مطالعه جزوه‌ها و کتب اسلامی نشان داد.

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: «این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.»

در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار انقلاب و تشکل انقلابیون محل بودند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسؤولیتهایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مإموریتی به آن خطه داشت.

دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

شهید و دفاع مقدس

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک‌سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به «خط شیر» معروف شد) منصوب گشت.

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانه‌ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچه‌های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.

شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت. 

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود 15 کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ‌افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقب‌نشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

از بیمارستان یزد – همانجایی که بستری بود – به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شده‌ام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان می‌آیم.

در عملیات والفجر 8 لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگانهای عمل کننده، لشکر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

در عملیات کربلای 5 در جلسه‌ای با حضور فرماندهان گردانهاو یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات های عاشقانه است و از حسابهای عادی خارج است.

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم – از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت – شکست سختی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بی‌اعتنایی او به ترکشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.

خصوصیات برجسته شهید

شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت می‌کرد.

روزهای عاشورا با پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینه‌زنی و عزاداری می‌پرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.

او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کم‌نظیری داشت. با همه مشکلات و سختیها، در طول سالیان جنگ و جهاد از خود ضعفی نشان نداد. قاطعیت و صلابتش برای همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهی خاصی برخوردار بود.

حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به مصرف بیت‌المال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش می‌کرد و می‌گفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه می‌کنند و به جبهه می‌فرستند بیهوده هدر ندهید، آنچه می‌گفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل می‌نشست.

   

حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود.

نیمه‌های شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی نموده و حتی نحوه خوابیدن آنها را کنترل می‌کرد. گاه، اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او می‌کشید.

او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی می‌کرد.

شهید خرازی یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمی‌شد.

او معتقد بود: هرچه می‌کشین و هرچه که به سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه، ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

دقت فوق‌العاده‌ای در اجرای دستورات الهی داشت و این اعتقاد را بارها به زبان می‌آورد که: سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.   

دائماً به فرماندهان رده‌های تابعه سفارش می‌کرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.

همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجی‌ها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی‌پیرایگی از ویژگیهای او بود.

در توصیف شهید چنین گفته‌اند:

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی عراقی:

درود بر او که صادقانه در میدان خونبار جهاد فی سبیل‌الله قدم نهاد و سرافراز و پرافتخار در خیل اولیای خاص الهی راه کمال پیمود و با عزت و افتخار به سوی ملکوت اعلی و سراپرده قرب الی الله عروج نمود. «طوبی لَهُم و حُسنُ مَآب.»

آری، شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. او با چهره محبوبش و سیمای نورانیش حکایت از جهشی جدید و تقربی نوین برفراز قلل بلند عزت و کرامت به مقام عندالرب شتافت.

مهندس میرحسین موسوی:

خرازیها رفتند تا هنر راست قامت بودن و فن نمایش زیستن و درس زیبا مردن را به ما بیاموزند.

هنر خرازیها فتح خرمشهر و بستان نیست؛ شهادت، هنر مردان خداست؛ مرگی هنرمندانه و حیاتی جاودانه.

سردار فرماندهی کل سپاه :    

ما برادر عزیزی را از دست داده‌ایم و چه مشکل است دنیا را تحمل کردن بعد از رفتن این عزیزان، خدایا! حسین خرازی ما را در آخرت نزد صدیقین قرار بده و یاد او را به دل ما پایدار ساز.

نحوه شهادت  

او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق‌العاده‌اش هیچ‌گاه احساس کمبود نمی‌کرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می‌نمود.

در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی‌شد به پشت جبهه انتقال یابد.

در عملیات کربلای 5 ، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. سردار دلا وری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت.

در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.

او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه‌ای ها بود و وقتی به خط مقدم می‌رسید گویی جان دوباره‌ای می‌یافت؛ شاد می‌شد و چهره‌اش آثار این نشاط را نمایان می‌ساخت.

شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفته‌اش آنچنان از زلال مکتب حیا‌ت‌بخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاست‌بازی و جاه‌طلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی‌یافت.

این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفه‌های سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.

رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد ایشان می‌فرمایند:

او (حسین خرازی) سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره‌ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه‌روزی برای خدا و نبرد بی‌امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

درود بر او و بر همه همسنگرانش که خود نامش حسین بود و لشکرش نیز همنام مولایش امام حسین(ع).

شهید ابراهیم هادی

جمعه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۰، ۰۴:۰۱ ب.ظ

 

******************************************************************************

یکی از شهدای ذاکر شهید ابراهیم هادی است که خیابان 17 شهریور به عکس او مزین است.یک شهیدی هم  هست که خیلی ها معتقدند او ابراهیم دوم است نامش رضا هوریا است، او به همراه حاج داود نیازی مسوول تدارکات و پشتیبانی گردان میثم بود. جریان آشنایی رضا هوریا و ابراهیم هادی به دبیرستان ابوریحان بر می گردد.یک روز با داود نیازی و محمود ژولیده و ابراهیم هادی و رضا هوریا نشسته بودیم که رضا تعریف می کرد، زمانی که دبیرستان بودیم، داشتیم با ابراهیم بازی می کردیم که از قضا یک دفعه اذان شد در همان حال دیدم ابراهیم توپ را گرفت و شروع کرد به اذان گفتن، رضا می گفت من رفتم وضو بگیرم و بعد وقتی وارد نمازخانه مدرسه شدم دیدم ابراهیم با 4 نفر دیگر دارند نماز جاعت می خوانند و ابراهیم هم امام جماعت است اصلاْ به ذهنم نمی رسید که ابراهیم وضو داشته باشد، وقتی نماز تمام شد ابراهیم گفت بازی مساوی تمام شد.در همان حال گفتم حاج آقا ببخشید شما کی وضو گرفتید، آقا ابراهیم جواب داد اولاْ من حاج آقا نیستم ، ابراهیم هادی هستم ثانیاْ من همیشه وضو دارم شما هم اگر میخواهی با ما رفیق باشی بهتر است که همیشه با وضو باشی.رضا هوریا می گفت این طور بود که ما با آقا ابراهیم آشنا شدیم.

جریان تیر خوردن ابراهیم هم به همان اذان گفتنش ربط دارد.وقتی ابراهیم تیر خورد من به همراه 4 نفر از بچه ها به کرماشاه رفتیم، چون ابراهیم در گیلان غرب تیر خورده بود. یکی از بچه ها به نام علی بلند دل گفت وقتی عراقیها آتش سنگینی روی ما ریختند، فرمانده ارتش و معاونش با بچه های ما از جمله حاج حسین الله کرم و ابراهیم حسامی و شهید ابراهیم هادی روی ارتفاع آن منطقه نقشه را پهن کردند و مشغول بررسی موقعیت منطقه بودند تا برای عملیات آماده بشوند در هین حال اذان شد و دیدیم که آقا ابراهیم،نوک آن ارتفاع ایستاد و شروع کرد به اذان گفتن، سرهنگ ارتش با عتاب به حاج حسین الله کرم گفت که شما اصلاْ به حرف ما گوش نمی دهید و کار خودتان را می کنید و...

وقتی که اذان به «اشهد ان علیاْ ولی الله» رسید دیدیم آقا ابراهیم چیزی نمی گوید، رفتیم جلوتر و دیدیم که تیر به حلقش اصابت کرده زود خودمان را به آن ارتفاع رساندیم و دیدیم ابراهیم افتاده و دهان و پشتش پر از خون است، در همان حال دیدیم که از ته دره صدایی دارد می آید نزدیکتر شدیم دیدیم 20 یا 30 عراقی پارچه سفید به دست گرفته و صدا می زنند "دخیل خمینی" یکی از  بچه ها که نامش جعفر بود و بچه ایلام بود و بعداْ هم شهید شد عربی بلد بود رفت جلو و گفت عراقیها می گویند به ما   گفته اند ایرانیها مجوسی و آتش پرست هستند ولی با این صدای اذان فهمیدیم شما مسلمان و شیعه هستید،یکی از این عراقیها در بین بچه ها ماندگار شد و خیلی ها هم به آقا ابراهیم خورده می گرفتند که این نفوذی است ولی آقا ابراهیم می گفت این طور نیست و همین طور هم شد و او در عملیات زین العابدین به درجه رفیع شهادت رسید.

آقا سید ابو الفضل می گفت از جمله خصوصیات ابراهیم هادی این بود که علاوه بر ورزشکار بودن مستحبی را ترک نمی کرد از جمله این که همیشه حنا می گذاشت و پنجشنبه ها ناخنهایش می گرفت و 2 تا از ناخنهایش را هم جمعه صبح می گرفت، هر کجای عالم که بود ظهر و غروب اذان می گفت، همیشه دائم الوضو بود چون وضو نمی گذارد آدم عصبانی بشود و لذا امام صادق (علیه السلام) فرمودند وقتی که عصبانی می شوید اگر ایستاده اید بنشینید و اگر نشسته اید بخوابید و اگر خیلی اذیت می شوید وضو بگیرید چون وضو به انسان آرامش می دهد.

جریان دیگری از شهید حاج ابراهیم هادی برمی گردد به زمانی که حاج محمد شهبازی تازه عکس ابراهیم هادی را در خیابان 17 شهریور کشیده بود، در آن زمان یکی از بازاری های تهران وقتی ازآنجا عبور می کرد عکس آقا ابراهیم را دیده بود و به محمد شهبازی گفته بود این عکس اسمش یدالله است نه هادی! برای حل این مشکل یک روز من به آنجا رفتم، جریان از این

قرار بود که آقا ابراهیم برای اینکه خودسازی کند در هفته چند روزی را در بازار تهران کارگری می کرد

.

فرازهایى از توقیعات مقدّس حضرت بقیة اللّه الاعظم

آگاهى بر امور شیعیان

«نَحْنُ وَإنْ کُنّا ثاوینَ بِمَکانِنَا النّائی عَنْ مَساکِنِ الظّالِمینَ ـ حَسَبَ الَّذی أَراناهُ اللّهُ تعالى لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَلِشیعَتِنَا الْمُؤْمِنینَ فی ذلِکَ ما دامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْیا لِلْفاسِقینَ ـ فَإِنّا نُحیطُ عِلْماً بِأَنْبائِکُمْ، وَلایَعْزُبُ عَنّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ، وَمَعْرِفَتُنا بِالذُّلِّ الَّذی أَصَابَکُمْ مُذْ جَنَحَ کَثیرٌ مِنْکُمْ إلى ما کانَ السَّلَفُ الصّالِحُ عَنْهُ شاسِعاً، ونَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ مِنْهُمْ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ».

اگرچه هم اکنون در مکانى دور از جایگاه ستمگران مسکن گزیده ایم ـ که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را مادامى که حکومت دنیا به دست تبهکاران است در همین دورى گزیدن، به ما نمایانده است ـ ولى در عین حال بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفى نیست. از خوارى و ذلّتى که دچارش شده اید با خبریم، از آن زمان که بسیارى از شما به برخى کارهاى ناشایست میل کردند که پیشینیان صالح شما از آنها دورى مى جستند، و عهد و میثاق خدایى را آن چنان پشت سر انداختند که گویا به آن پیمان آگاه نیستند.
علّت غیبت

«وَأَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجلَّ یَقُولُ: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ اَحَدٌ مِنْ آبائی إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطاغِیَةِ زَمانِهِ، وَإِنّی أَخْرُجُ حینَ أَخْرُجُ وَلا بَیْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقی».

وامّا علّت غیبت ما، پس به درستى که خداوند عزّوجل مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید از چیزهایى که اگر برایتان آشکار شود ناراحتتان مى کند سؤال مکنید».

هیچیک از پدرانم نزیستند مگر آن که بیعتى از طاغوت زمانشان بر ایشان تحمیل گشت; امّا من زمانى که قیام مى کنم بیعت هیچیک از طاغیان و طاغوتان بر گردنم نیست.
نگهدارى حق

«حَفِظَ اللّهُ الْحَقَّ عَلى أَهْلِهِ، وَاَقَرَّهُ فی مُسْتَقَرِّهِ، وَ قَدْ اَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ تَکُونَ الاِْمامَةُ فِی أخَوَیْنِ إِلاّ فی الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ، وَإذْ أَذِنَ اللّهُ لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَاضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَانْحَسَرَ عَنْکُمْ، وَإِلَى اللّهِ اَرْغَبُ فِی الْکِفایَةِ، وَجَمیلِ الصُّنْعِ وَالْوِلایَةِ وَحَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ، وَصَلّى اللّهُ على مُحَمَّد وَآلِ مُحمَّد».

خداوند، حق را بر اهلش نگه داشته و آن را در جایگاه خود ثابت قرار داده است، و از این که امامت و پیشوایى را در دو برادر، جز حسن و حسین(علیهما السلام)قرار دهد خوددارى نموده است، و هرگاه خداوند اجازه سخن گفتن به ما بدهد حق آشکار شده و باطل نابود و از شما دور مى گردد، و من به خدا روى مى آورم تا امور ما را کفایت نماید و با ما به نیکویى رفتار کند و سرپرستى فرماید، و او خوب وکیلى است و درود خداوند بر محمّد و خاندانش باد.
حقّ امام زمان(علیه السلام)

«وَلَوْلا أَنَّ أَمْرَ اللّهِ لا یُغْلَبُ، وَسِرَّهُ لایَظْهَرُ وَلایُعْلَنُ، لَظَهَرَ لَکُمْ مِنْ حَقِّنا ما تَبْتَزُّ مِنْهُ عُقولُکُمْ، وَیُزیلُ شُکُوکَکُمْ وَلکِنَّهُ ما شاءَ اللّهُ کانَ، وَلِکُلِّ أَجَل کِتابٌ، فَاتّقُوا اللّهَ وَسَلِّمُوا لَنا وَرُدُّوا الأَمْرَ إِلَیْنا فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ کَما کَانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَلا تُحاوِلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ وَلا تَمیلُوا عَنِ الْیَمینِ وَتَعْدِلُوا إلَى الْیَسارِ، وَاجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْوَاضِحَةِ».

اگر این نبود که نباید امر خدا نادیده گرفته شود و سرّ الهى آشکار و ابراز گردد، حقّ ما آن گونه بر شما ظاهر مى شد که عقلهایتان را بِرُباید و تردیدهایتان را برطرف کند; لیکن آنچه را که خداوند خواسته انجام مى شود و براى هر سرآمدى، کتاب و نوشته اى است. پس از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کار را به ما واگذارید و بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب بیرون آوریم چنان که ما شما را به سرچشمه بردیم.

براى کشف آنچه از شما پوشیده داشته شده کوشش مکنید، و از راه راست منحرف نشوید، و به نادرستى نگرایید. و بر اساس سنّت آشکار الهى به وسیله محبّت و دوستى خود، راه و مقصدتان را به سوى ما قرار دهید.
راویان حدیث

«وَأَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فیها إِلى رُواةِ حَدیثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّهِ».

وامّا رخدادها و پیش آمدهایى که در آینده روى خواهد داد، درباره آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید; زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم
وقت ظهور

«وَأَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ، فَإِنَّهُ إلَى اللّهِ وَکَذِبَ الْوَقّاتُونَ».

وامّا ظهور فرج، بسته به اراده خداست و آنان که وقتى براى آن تعیین مى کنند دروغ مى گویند.
یاور مردم

نامه اى از آن حضرت به مرجع بزرگ آیة اللّه سید ابوالحسن اصفهانى:

«اَرْخِصْ نَفْسَکَ، وَاجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِی الدِّهْلیزِ، وَاقْضِ حَوائِجَ النَّاسِ، نَحْنُ نَنْصُرُکَ».

خودت را ارزان کن (فروتنى پیشه کن) و در دهلیز خانه ات بنشین (در دسترس مردم باش) و حاجات و نیازهاى مردم را برآورده ساز; ما یاریت مى کنیم...

 

مقدمه

پنجشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۰، ۰۹:۰۱ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم

امروز ۱۲/۱/۸۹ و تصمیم گرفتم به امید خدا این کار رو شروع کنم  ودوست دارم پاتوق همه بچه حزب اللهی ها بشه تا چشم این سوسول موسولا دربیاد .ایشالا /موضوع هامم در سمت راست می بینید آدرس ایمیلمم  تو (پست اکترونیک) هست دیگه براتون بگم /ایشالا می خوایم درمورد مسائل زیر بریم جلو :

۱- علائم ظهور (ازکتب مختلف -بحارالانوار جلد۱۳ )

(البته مباحثه ای بشه بهتره)

۲-دغده های شیعه (مخصوصا بچه حزب اللهی )

۳-بچه حزب اللهی و (سمعاوطاعتا)

(پیرامون ولایت فقیه-رهبری)

۴- بچه حزب اللهی و شاخص ها ومعیارها

(پیرامون سه شاخصه اصلی که حضرت آقا در ۸۹ فرمودند)

(اخلاص - بصیرت -عمل به موقع بدون افراط وتفریط) 

۵-بچه حزب اللهی ،شهادت وایثار

۶-بچه حزب اللهی به روایت تصویر

(عکس های بدون شرح)

 

 

فعلا به امید خدا اینا رو شروع می کنم اگه چیزی کمه نظر بدید .